تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد