دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
باز جنگی نابرابر در برابر داشتند
دست امّا از سر چادر مگر برداشتند؟
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
دوباره روزهای سال شمسی رو به پایان است
ولی خورشید من در پشت ابر تیره پنهان است
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
به سوگ نخلهای بیسرت گیسو پریشانم
شبیه خانههای خستهات در خویش ویرانم
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
دلم دلم دلم دلم دلم فرو ریخت
قدحقدح شکسته شد، سبوسبو ریخت
دیدیم جهان بیتو به بن بست رسید
هر قطره به موجها که پیوست رسید
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
تشنهست شبیه ماهی بیدریا
یا آهوی پابسته میان صحرا
شاید که برای تعزیت میآید
تشییع تو را به تسلیت میآید
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی