رویش را قرص ماه باید بکشد
چشمانش را سیاه باید بکشد
قبول دارم در کربلا صواب نکردم
ملامتم نکن! آغوش را جواب نکردم
مستاند همه، ساقی و ساغر که تو باشی
از سر نپرد مستی، در سر که تو باشی
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده