جز تو ای کشتۀ بیسر که سراپا همه جانی
کیست کز دادن جانی بخرد جان جهانی
گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
ای که به عشقت اسیر، خیلِ بنیآدماند!
سوختگان غمت، با غم دل خُرّماند
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
حمد سزاوارِ آن خدای توانا
کآمده حمدش ورای مُدرِک دانا
بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
قامتت را چو قضا بهر شهادت آراست
با قضا گفت مشیت که: قیامت برخاست...
زندهٔ جاوید کیست؟ کشتهٔ شمشیر دوست
کآب حیات قلوب در دم شمشیر اوست