چندین ستاره در حرم آن شب شهید شد
شب آنچنان گریست که چشمش سفید شد
خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم
شعاع چشم تو را تا خدا ادامه دهیم
بوسه بر قبر پیمبر ممنوع؟!
بوسه بر پنجۀ شیطان مشروع؟!
خطبۀ خون تو آغاز نمازی دگر است
جسم گلگون تو آیینۀ رازی دگر است
آنان که حلق تشنه به خنجر سپردهاند
آب حیات از لب شمشیر خوردهاند
این طرفهمردانی که خصم خوف و خواباند
بر حلق ظلمت خنجر تیز شهاباند
پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
آن مرغ که پر زند به بام و در دوست
خواهد که دهد سر به دم خنجر دوست
ای نابترین معانی واژۀ خوب
ای جوشش خون گرمتان شهر آشوب
شنیدن خبر مرگ باغ دشوار است
ز باغ لاله خبرهای داغ بسیار است
پرواز بیکرانه کشتیها
در ارتفاع ابر تماشاییست
بیا عاشقی را رعایت کنیم
ز یاران عاشق حکایت کنیم
بیا ای دل از اینجا پر بگیریم
ره کاشانۀ دیگر بگیریم
ای خوانده سرود عشق را با لب ما
وی روح دمیده در تن مکتب ما
سبزیم که از نسل بهاران هستیم
پاکیم که از تبار یاران هستیم
این دل که ز دست هرچه فریاد گرفت
هر تحفه که غم به دست او داد، گرفت
بیا به خانۀ آلالهها سری بزنیم
ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
با گام تو راه عشق، آغاز شود
شب با نفس سپیده دمساز شود
کس راز حیات او نداند گفتن
بایست زبان به کام خود بنهفتن
بنگر به شکوه سوی حق تاختنش
بر قلۀ عشق پرچم افراختنش
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
اینان که ز عرصۀ بلا میگذرند
با زمزمۀ سرود «لا» میگذرند
با زمزمۀ سرود یارب رفتند
چون تیر شهاب در دل شب رفتند