همان قاتل که ویران ساخت اردوگاه قانا را
همان غاصب که خونین کرد «صبرا و شتیلا» را
آن شب که سعدی در گلستان گریه میکرد
آن شب که حافظ هم غزلخوان گریه میکرد
هم به در هشدار باید داد هم دیوارها!
صاعقه این بار باشد پاسخ رگبارها
خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم
شعاع چشم تو را تا خدا ادامه دهیم
گسترده شد در این ولایت خوان هفتم
روزی ایران میرسد از مشهد و قم
حاج قاسم سلام! آمدهام،
با خودت راهی نجف بشوم
اَلسَّلام ای خادم اسلام و قرآن، اَلسَّلام
ای عَلَم در عِلم، ای علامۀ عالیمقام
آرزوی موج چیزی نیست جز فانی شدن
هست این فانی شدن، آغاز عرفانی شدن
آن مرغ که پر زند به بام و در دوست
خواهد که دهد سر به دم خنجر دوست
ای نابترین معانی واژۀ خوب
ای جوشش خون گرمتان شهر آشوب
شنیدن خبر مرگ باغ دشوار است
ز باغ لاله خبرهای داغ بسیار است
پرواز بیکرانه کشتیها
در ارتفاع ابر تماشاییست
بیا ای دل از اینجا پر بگیریم
ره کاشانۀ دیگر بگیریم
در آیههای نور، مستور است زهرا
نورٌ علی نورٌ علی نور است زهرا
جمعه برای غربت من روز دیگریست
با من عجیب دغدغۀ گریهآوریست
بیا به خانۀ آلالهها سری بزنیم
ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم
که دیده زیر زمین باغ بیخزانی را؟
نهانتر از سفر ریشهها جهانی را
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
کس راز حیات او نداند گفتن
بایست زبان به کام خود بنهفتن
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
سراپا اگر زرد و پژمردهایم
ولی دل به پاییز نسپردهایم