اهل ولا چو روی به سوی خدا کنند
اول به جان گمشدۀ خود دعا کنند
گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
غرقۀ شک! غرق باور شو که چندان دیر نیست
در شط باور شناور شو، که چندان دیر نیست
امشب تمام مُلک و مَلک در ترنم است
چون موسم دمیدن خورشید هفتم است
چه گویمت که چها کرد در نبرد، حسین؟
فقط خداست که داند چهکار کرد حسین
ای به بقیع آمده! هشیار باش
خفته چرا چشم تو؟ بیدار باش
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
اینجا فروغ عشق و صفا موج میزند
نور خدا به صحن و سرا، موج میزند
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
ما حلقه اگر بر در مقصود زدیم
از بندگی حضرت معبود زدیم
چون وجود مقدس ازلی
شاهد دلربای لم یزلی
من به پابوسی تو آمدهام
شهر گلدستههای رنگارنگ
ای کوی تو، کعبۀ خلایق
طالع ز رخ تو، صبح صادق
ای نقطهٔ عطف آفرینش
روح ادب و روان بینش
بلبل چو یاد میکند از آشیانهاش
خون میچکد ز زمزمۀ عاشقانهاش
ساز غم گر ترانهای میداشت
آتش دل، زبانهای میداشت