دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی