اراده کن که جهانی به شوق راه بیفتد
به سینۀ همه، آن شور دلبخواه بیفتد
سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
شگفتا راه عشق است این، که مرد جاده میخواهد
حریفی پاکباز و امتحان پسداده میخواهد
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
بگو چه بود اگر خواب یا خیال نبود؟!
که روح سرکش من در زمان حال نبود
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
اهل دل را شد نصیب از لطف جانان، اعتکاف
فیض حق باشد برای هر مسلمان، اعتکاف
باز گویا هوای دل ابریست
باز درهای آسمان باز است