میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی