گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
با هم صدا کردند ماتمهای عالم را
وقتی جدا کردند همدمهای عالم را
مالک رسیده است به آن خیمۀ سیاه
تنها سه چار گام...نه... این گام آخر است!
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
هنوز اسیر سکوت تواند زندانها
و پایبند نگاهت دل نگهبانها
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
ای ز دیدار رخت جان پیمبر روشن
دیدۀ حقنگر ساقی کوثر روشن
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی
شبی که مطلع مهر از، طلوع زینب بود
فروغ روز نشسته، به دامن شب بود
امام رو به رهایی عمامه روی زمین
قیامتی شد ـ بعد از اقامه ـ روی زمین