گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
دل و جانم فدای حضرت دوست
نی، فدای گدای حضرت دوست
ماییم ز قید هر دو عالم رَسته
جز عشق تو بر جمله درِ دل بسته
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت