روزی که عطش به جان گلها افتاد
از جوش و خروش خویش، دریا افتاد
تو با آن خستهحالی برنگشتی
دگر از آن حوالی برنگشتی
گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
دریا بدون ماه تلاطم نمیکند
تا نور توست، راه کسی گم نمیکند
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
جنّت نشانی از حرم توست یا حسن
فردوس سائل کرم توست یا حسن
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
کوه عصیان به سر دوش کشیدم افسوس
لذت ترک گنه را نچشیدم افسوس
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
ای شیرخدا و اسد احمد مختار
در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار
از غربتت اگرچه سخنهاست یا علی
دنیا دگر بدون تو تنهاست یا علی