ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
بهسوی علقمه رفتم که تشنهکام بیایم
وَ سر گذاشته بر دامن امام بیایم
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را