ای حرمت قبلۀ حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما
من، دیده جز به سوی برادر، نداشتم
آیینه جر حسین، برابر نداشتم
لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
به زیر تیغم و این آخرین سلام من است
سلام من به حسینی که او امام من است
خودآگهان که ز خون گلو، وضو کردند
حیات را، ز دم تیغ جستجو کردند
روح والای عبادت به ظهور آمده بود
یا که عبدالله در جبههٔ نور آمده بود؟
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
سلامِ ایزد منان، سلامِ جبرائیل
سلامِ شاه شهیدان به مسلم بن عقیل
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟