از شبنم اشک گونههامان تر بود
تشییع جنازۀ گلی پرپر بود
عمری به اسارت تو بودم ای مرگ
لرزان ز اشارت تو بودم ای مرگ
تو مثل کوی بنبستی، دل من!
تهیدستی، تهیدستی، دل من!
آسمان از ابر چشمان تو باران را نوشت
آدم آمد صفحهصفحه نام انسان را نوشت
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
دستهگلها دستهدسته میروند از یادها
گریه كن، ای آسمان! در مرگ توفانزادها
آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم و اشک و آه است و من
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
گل اشکم شبی وا میشد ای کاش
همه دردم مداوا میشد ای کاش
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
سالی گذشت و باغ دلم برگ و بر نداشت
من ماندم و شبی که هوای سحر نداشت
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید
آه میکشم تو را با تمام انتظار
پر شکوفه کن مرا، ای کرامت بهار