صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
اذان بگو که شهیدان همه به صف شدهاند
که تیرها همه آمادهٔ هدف شدهاند
نشسته سایهای از آفتاب بر رویش
به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش