عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
شبنشینانِ فلک چشم ترش را دیدند
همهشب راز و نیاز سحرش را دیدند
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است
پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت