بر شانۀ یارش بگذارد سر را
بردارد اگر او قدمی دیگر را
ای بستۀ تن! تدارک رفتن کن
تاریک نمان، چشم و دلی روشن کن
ای حرمت قبلۀ حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
انگار پی نان و نوایید شما
چون مردم کوفه بیوفایید شما
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
حُر باش و ادب به زادۀ زهرا کن
خود را چو زهیر، با حیا احیا کن
ماه صفر رسید و افق رنگ دیگر است
عالم سیاهپوش به سوگ سه سرور است
سپیدهدم که هنگام نماز است
درِ رحمت به روی خلق باز است
ای ز فرط ظهور ناپیدا
ای خدا! ای خدای بیهمتا!
هر کسی را به سر هوایی هست
رو به سویی و دل به جایی هست
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
با هم صدا کردند ماتمهای عالم را
وقتی جدا کردند همدمهای عالم را
مالک رسیده است به آن خیمۀ سیاه
تنها سه چار گام...نه... این گام آخر است!
هنوز اسیر سکوت تواند زندانها
و پایبند نگاهت دل نگهبانها
خّرم آن دل که از آن دل به خدا راهی هست
فرّخ آن سینه که در وی دل آگاهی هست
دست خدا پردۀ شب را شکافت
صبح شد و نور خداوند تافت
سلامِ ایزد منان، سلامِ جبرائیل
سلامِ شاه شهیدان به مسلم بن عقیل
بسم الله الرّحمن الرّحیم
مطلع انوار کتاب کریم
امام رو به رهایی عمامه روی زمین
قیامتی شد ـ بعد از اقامه ـ روی زمین
ای علوی ذات و خدایی صفات
صدرنشین همه کائنات