ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
ای حرمت قبلۀ حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت
تأثیر، ستارهٔ سهیل از تو گرفت
جبریل گل تبسّم آورد از عرش
راهی غدیر شد خُم آورد از عرش
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
ماه صفر رسید و افق رنگ دیگر است
عالم سیاهپوش به سوگ سه سرور است
سپیدهدم که هنگام نماز است
درِ رحمت به روی خلق باز است
ای ز فرط ظهور ناپیدا
ای خدا! ای خدای بیهمتا!
هر کسی را به سر هوایی هست
رو به سویی و دل به جایی هست
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
دل در صدف مهر علی، دل باشد
جانها به ولایش متمایل باشد
خّرم آن دل که از آن دل به خدا راهی هست
فرّخ آن سینه که در وی دل آگاهی هست
دست خدا پردۀ شب را شکافت
صبح شد و نور خداوند تافت
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده
سلامِ ایزد منان، سلامِ جبرائیل
سلامِ شاه شهیدان به مسلم بن عقیل
بسم الله الرّحمن الرّحیم
مطلع انوار کتاب کریم
برخاست، که عزم و استواری این است
بنشست، که صبر و بردباری این است
ای علوی ذات و خدایی صفات
صدرنشین همه کائنات
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت