کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
ای تن و جانت سپر هر بلا
کوفۀ تو قطعهای از کربلا
ای خوشهای ز خرمن فیضت تمام علم!
با منطق تو اوج گرفته مقام علم
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
اذان میافکند یکباره در صحرا طنینش را
و بالا میزند مردی دوباره آستینش را
امشب حرم خدا حرم شد
از مقدم یار محترم شد
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام
وی تو را پیش از ولادت، داده پیغمبر سلام
ای ماه آسمانی ماه خدا حسن!
خورشید، مستمند تو از ابتدا حسن!
سلام ما به تو، ای هاجر چهار ذبیح
درود ما به تو، ای مریم چهار مسیح...
بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا، ولی آهسته آهسته...
سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت
درود ای رودها در حسرت لبهای عطشانت
چون دید فراز نی سرش را خورشید
بر خاک تن مطهرّش را خورشید
اگرچه داد به راهِ خدای خود سر را
شکست حنجر او خنجر ستمگر را
باز روگرداندم از تو، باز رو دادی به من
با همه بیآبرویی آبرو دادی به من