در سایۀ این حجاب نوری ازلیست
هر چند زن است اما آواش جلیست
این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
زمین تشنه و تنپوش تیره... تنها تو
هزار قافله در اوج بیکسیها تو
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی