تو خورشیدی و بیشک دیدنت از دور آسان است
ولی ادارک نور آیا برای کور آسان است؟
نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست
نگاهم مملو از آیینه شد، لبریز باور شد
دو چشم محو در آیینههایت، ناگهان تر شد
این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
میان هجمۀ غمها اگر پناه ندارد
حسین هست نمیگویم او سپاه ندارد
سرّ نى در نینوا مىماند اگر زینب نبود
کربلا، در کربلا مىماند اگر زینب نبود
آنچه در سوگ تو اى پاکتر از پاک گذشت
نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت
نمی ز دیده نمیجوشد اگرچه باز دلم تنگ است
گناه دیدۀ مسکین نیست، کُمیت عاطفهها لنگ است
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
از همه سوی جهان جلوۀ او میبینم
جلوۀ اوست جهان کز همه سو میبینم
دلم جواب بَلی میدهد صلای تو را
صلا بزن که به جان میخرم بلای تو را...
حس میشود همواره عطر ربنا از تو
آکنده شد زندان هارون از خدا از تو
خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
عطر تن پیمبر از این خانه میرود
بال ملک معطر از این خانه میرود
سکهها ایمانشان را برد، بیعتها شکست
یک به یک سردارها رفتند قیمتها شکست
خراب جرعهای از تشنگی سبوی من است
که بیقرارِ شبیهت شدن گلوی من است
به ظاهر زائرم اما زیارت را نمیفهمم
من بیچاره لطف آشکارت را نمیفهمم
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
رمضان سایۀ مهر از سرِ ما میگیرد
بال رأفت که فروداشت، فرا میگیرد
ای بر سریر ملک ازل تا ابد خدا
وصف تو از کجا و بیان من از کجا؟...
بارها از سفرهاش با اینکه نان برداشتند
روز تشییع تنش تیر و کمان برداشتند
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی