پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است