در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است