ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
این اشکها به پای شما آتشم زدند
شکر خدا برای شما آتشم زدند
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
مولای ما نمونۀ دیگر نداشتهست
اعجاز خلقت است و برابر نداشتهست
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
همسایه، سایهات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
عصر یک جمعهٔ دلگیر
دلم گفت بگویم بنویسم
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
یکدم سپر شوند برای برادرش
نگاه کودکیات دیده بود قافله را
تمام دلهرهها را، تمام فاصله را
جمعهها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت