میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
یا علی گفتم همه درها به رویم باز شد
یا علی گفتم، چه شیرین شعر من آغاز شد
آنکه در خطّۀ خون، جان به ره جانان داد
لبِ لعلش به جهانِ بشریّت جان داد
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
کسی که جان عزیزش، عزیز، پیشِ خداست
به جان هرچه عزیز است، سیدالشهداست
ای امیر مُلک شأن و شوکت و عزم و شهامت
تا قیامت همّت مردانه خیزد از قیامت
مرد آزاده حسین است که بود این هدفش
که شود کشته ولی زنده بماند شرفش
یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی