این چشمها برای كه تبخیر میشود؟
این حلقهها برای چه زنجیر میشود؟
اسیر هجرت نورم که ذرّه همدم اوست
گل غریب نوازم که گریه شبنم اوست
وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا
بِحُزنٍ اُنظُرینا یا مدینا
خزان پژمرد باغ آرزو را
«گلی گم کردهام میجویم او را»
مرگ من بود دمی کز تو جدایم کردند
در همان گوشۀ گودال فدایم کردند
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام