گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
حال ما در غم عظمای تو دیدن دارد
در غمِ تشنگیات اشک چکیدن دارد
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
دقیقههای پر از التهاب دفتر بود
و شاعری که در اندوه خود شناور بود
به خون غلتید جانی تشنه تا جانان ما باشد
که داغش تا قیامت آتشی در جان ما باشد
حضرتِ عباسی آمد شعر، دستانش طلاست
چشم شیطان کور! حالم امشب از آن حالهاست!
زره پوشیده از قنداقه، بیشمشیر میآید
شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر میآید
وقتی عدو به روی تو شمشیر میکشد
از درد تو تمام تنم تیر میکشد