چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
قد برافرازید! یک عالم شقاوت پیش روست
پرده بردارید! صد آیینه حیرت پیش روست
آن عاشقِ بزرگ چو پا در رکاب کرد
جز حق هرآنچه ماند به خاطر جواب کرد
ای در منای عشق خدا جانفدا حسین
در پیکر مبارزه خون خدا حسین
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت