ما خواندهایم قصۀ مردان ایل را
نامآورانِ شیردلِ بیبدیل را
این روزها میان شهیدان چه همهمهست
این انقلاب ادامۀ فریاد فاطمهست
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
بیسایه مرا آن نور، با خویش کجا میبرد
بیپرسش و بیپاسخ، میرفت و مرا میبرد
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود
در کولهبار غربتم یک دل
از روزهای واپسین ماندهست
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت