دریغ است در آرزو ماندن ما
خوشا از لب او، فراخواندن ما
افقهای باز و کرانهای تازه
زمینهای نو، آسمانهای تازه
قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
درختان در آتش، خیابان در آتش
خبر ترسناک است: میدان در آتش
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
در کولهبار غربتم یک دل
از روزهای واپسین ماندهست