میمیرم از دلشورههای اربعینی
از حسرت و دلتنگی و غربتنشینی
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
بر شاهراه آسمان پا میگذارم
این کفشها دیگر نمیآید به کارم
قرآن بخوان از روی نیزه دلبرانه
یاسین و الرّحمان بخوان پیغمبرانه
وادی به وادی میروم دنبال محمل
آهستهتر ای ساربان! دل میبری، دل
بر خاکی از اندوه و غربت سر نهادهست
بر نیزهٔ تنهایی خود تکیه دادهست
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين