چه سِرّیست؟ چه رازیست؟
چه راز و چه نیازیست؟
جابر! این خاکی که عطرش، از تو زائر ساخته
آسمانها را در این ایوان، مجاور ساخته
به کدام واژه بخوانمت، به کدام واژۀ نارَسا؟
به کدام جلوه بجویمت؟ متعالیا و مقدّسا!
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
دلی داشت تقدیم دنیا نکرد
به دریا زد، این پا و آن پا نکرد
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
بارها از سفرهاش با اینکه نان برداشتند
روز تشییع تنش تیر و کمان برداشتند
پرپر شدید، باغ در این غم عزا گرفت
پرپر شدید و باز دل غنچهها گرفت