آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
از آغاز محرم تا به پایان صفر باران
نشسته بر نگاه اشکریز ما عزاداران
دوباره روزهای سال شمسی رو به پایان است
ولی خورشید من در پشت ابر تیره پنهان است
خورشید به قدر غم تو سوزان نیست
این قصّۀ جانگداز را پایان نیست
دوری تو را بهانه کردن خوب است
شکوه ز غم زمانه کردن خوب است
شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست
اینگونه زخمخورده و بیسر بیاورم