وقتی که زمین هنوز از خون دریاست
در غزه، یمن، هرات... آتش برپاست
کمک کنید به نوباوگان جنگزده
به آهوان هراسیدۀ پلنگزده
همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟
پوشیدهاند رخت عزا دخترانتان
شد چهل روز و باز دلتنگیم
داغمان تازه مانده است هنوز
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا
عمریست بیقرار، به سر میبریم ما
بر این قرار تا نفس آخریم ما
بال پرواز گشایید که پرها باقیست
بعد از این، باز سفر، باز سفرها باقیست
ما همه از تبار سلمانیم
با علی ماندهایم و میمانیم
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما