بهار، فرصت سبزی برای دیدار است
بهار، فرصت دیدارهای بسیار است
از آغاز محرم تا به پایان صفر باران
نشسته بر نگاه اشکریز ما عزاداران
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
ای آنکه عطر در دل گلها گذاشتی
در جان ما محبت خود را گذاشتی
بیحرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست
ای آرزوی روشن دریاها
دیروز خوب، خوبیِ فرداها
بهار پنجرۀ رؤیت خداوند است
بهار فصل صمیمیت خداوند است
خورشید به قدر غم تو سوزان نیست
این قصّۀ جانگداز را پایان نیست
از همه سوی جهان جلوۀ او میبینم
جلوۀ اوست جهان کز همه سو میبینم
ماه اسفند فراز آمده، سرخوش، سرشار
این چه ماهیست چنین روشن و آیینهتبار؟!
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست
اینگونه زخمخورده و بیسر بیاورم
دوباره عطر گل یاس در حرم پیچید
و قلبها شده روشن در آستانۀ عید