فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد
میروی دریا دل من! دست خالی برنگردی
از میان دردها با بیخیالی برنگردی
از خودم میپرسم آیا میشود او را ببینم؟
آن غریب آشنا را میشود آیا ببینم؟
از قضا ما را خدا از اهل ایمان مینویسد
ما أطیعوالله میدانیم، قرآن مینویسد
الهی به شور قیام حسین
به فریاد سرخ و پیام حسین
میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
سبز همچون سرو حتی در زمستان ایستادم
کوهم و محکم میان باد و طوفان ایستادم
قسم خوردهای! اهل ایثار باش
قسم خوردهای! پای این کار باش
گرد و خاکی کردی و بنشین که طوفان را ببینی
وقت آن شد قدرت خون شهیدان را ببینی
بیا عاشقی را رعایت کنیم
ز یاران عاشق حکایت کنیم
زینب صُغراست او؟ یا مادر کلثوم بوده؟
یا خطوط درهم تاریخ نامفهوم بوده؟
باز در سوگ عزیزی اشکها همرنگ خون شد
وسعت محراب چون باغ شقایق لالهگون شد
کیست این زن، اینکه بر بالای منبر ایستاده
در میان این همه شمشیر و خنجر ایستاده
سلام ای طبیب طبیبان سلام
سلام ای غریب غریبان سلام
هنوز از تو گرم است هنگامهها
بسی آتش افتاده در جامهها
صبح بیتو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بیتو حتّی مهربانی حالتی از کینه دارد
به نام خداوند بالا و پست
كه از هستیاَش هست شد، هر چه هست...
الهی به مستان میخانهات
به عقلآفرینان دیوانهات
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
بیا تا برآریم دستی ز دل
که نتوان برآورد فردا ز گل
بهنام خداوند جانآفرین
حکیم سخن در زبان آفرین
کیست این آوای کوهستانی داوود با او
هُرم صدها دشت با او، لطف صدها رود با او
دلی داشت تقدیم دنیا نکرد
به دریا زد، این پا و آن پا نکرد
شبم در حضوری لبالب گذشت
کدامین شبم مثل آن شب گذشت
در آغوش آیینهها بودهام
نمیدانی ای دل کجا بودهام