اومدیم کنارِ گهوارۀ گلت نشستیم
تو لالایی خوندی ما چشا رو ابری کردیم
تو رو دیدیم اما تازه فهمیدیم که آخه
تو چقدر صبوری ما چقدر بیصبری کردیم
نه لب وا کردی به گلایه
نه بیقراری برا اصغر
خدا چه صبری به تو داده
چه صبری داده به تو مادر
داغ علی مونده روی دلها
نشنیده هیچکسی از تو اما
نوایی به غیر وا حُسینا
«وا حُسینا وا حُسینا»