رفتند یاران، داد از غم تنهایی
رفتهست از دست، پایاب شکیبایی
رفتن؟ ماندن؟ لطف آنچه تو اندیشی
شمشیر؟ یا مشک؟ حکم آنچه تو فرمایی
یکتنه تمام لشکر حسینم
تحت امر مقتدای عالمینم
میروم، به سوی علقمه
که مانده چشم خیمهها به سوی من
میروم، که مشک من شده
تمام اعتبار و آبروی من
میروم، به یاری خدا
«اِنّی اُحامی عَن دینی»