مثه ابر بهاری بیتو، شده حالم
گرفتار خزون شد مادر، همهسالم
تو رفتی رفته با تو از دست، همه هستیم
چه فکرایی که داشتم واسهت، تو خیالم
پسرم بعد هر نماز، همهش این بود دعای من
که ببینم جوونیتو، بشی نور چشای من
شبها که میخونم، باز لالایی برات
تو گوشم میپیچه، باز آهنگ صدات
واسهم مونده فقط، از تو خاطرههات
«لالایی پسرم، لالایی پسرم»