خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم
شعاع چشم تو را تا خدا ادامه دهیم
خطبۀ خون تو آغاز نمازی دگر است
جسم گلگون تو آیینۀ رازی دگر است
آنان که حلق تشنه به خنجر سپردهاند
آب حیات از لب شمشیر خوردهاند
این طرفهمردانی که خصم خوف و خواباند
بر حلق ظلمت خنجر تیز شهاباند
شنیدن خبر مرگ باغ دشوار است
ز باغ لاله خبرهای داغ بسیار است
بیا به خانۀ آلالهها سری بزنیم
ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم
سراپا اگر زرد و پژمردهایم
ولی دل به پاییز نسپردهایم
هلا روز و شب فانی چشم تو
دلم شد چراغانی چشم تو
میروم مادر که اینک کربلا میخوانَدَم
از دیار دور یار آشنا میخوانَدَم