اینجا که بال چلچله را سنگ میزنند
ماهِ اسیر سلسله را سنگ میزنند
دخترم، بیتو بهشتِ جاودان شیرین نبود
بیش از این دوری، سزای صحبتِ دیرین نبود...
ستمگران همه از خشم، شعلهور بودند
به خون چلچله از تیغ تشنهتر بودند
قافله قافله از دشت بلا میگذرد
عشق، ماتمزده از شهر شما میگذرد