نقاره میزنند... چه شوری به پا شدهست؟
نقاره میزنند... که حاجتروا شدهست؟
نسل حماسه، وارثان کربلا هستیم
نسلی که میگویند پایان یافت، ما هستیم
قدم قدم همهجا آمدم به دنبالت
نبودهام نفسی بیخبر از احوالت
گرچه بیش از دیگران، سهمش در این دنیا غم است
«مرد» اخمش، خندهاش، حرفش، نگاهش، محکم است
تو سرزمین مقدس تو باصفا بودی
تو جلوهگاه مقامات انبیا بودی
میزبان تو میشود ملکوت؟
یا ملائک در آستان تواند؟
سبز همچون سرو حتی در زمستان ایستادم
کوهم و محکم میان باد و طوفان ایستادم
غروب بود که از ره رسید مرگی سرخ
در این زمانۀ مرگ سفید، مرگی سرخ!
از چشمهای تارمان اشک است جاری
ای آسمان حق داری اینگونه بباری
دوباره زلف تو افتاد دست شانۀ من
طنین نام تو شد شعر عاشقانۀ من
قسم خوردهای! اهل ایثار باش
قسم خوردهای! پای این کار باش
شد چهل روز و باز دلتنگیم
داغمان تازه مانده است هنوز
شهید کن... که شهادت حیات مردان است
ولی برای شما مرگ، خط پایان است
ای تیغ! سرسنگین مشو با ما سبکسرها
دست از دل ما برمدارید آی خنجرها!
گفتند: که تا صبح فقط یک راه است
با عشق فقط فاصلهها کوتاه است
پر شور و شکوه، بهمنی تازه رسید
در جان وطن بهار امید دمید
مرگ بر تازیانهها
تازیانههای بیامان، به گردههای بیگناه بردگان
سالی گذشت، باز نیامد وَ عید شد
گیسوی مادر از غم بابا سپید شد
در این کشتی درآ، پا در رکاب ماست دریاها
مترس از موج، بسم الله مجراها و مُرساها
فرق مادر شهید
با تمام مادران دیگر زمین
کی صبر چشمان صبورت سر میآید؟
کی از پس لبخندت این غم برمیآید؟
هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
ای تیغ عشق! از سر ما دست برمدار
دردسر است سر که نیفتد به پای یار
عمریست بیقرار، به سر میبریم ما
بر این قرار تا نفس آخریم ما