پشیمانم که راه چاره بر روی شما بستم
سراپا حیرتم! از خویش میپرسم چرا بستم؟
آن شب که دفن کرد علی بیصدا تو را
خون گریه کرد چشم خدا در عزا تو را
گواه سیرۀ عشق است داغداری ما
به باغبانی درد است لالهکاری ما
دلم امشب گدای سامرّاست
از تو غیر از تو را نخواهم خواست
سبکبالان خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند
تا حضور تو، دلِ خسته مسافر شده است
توشه برداشته از گریه و زائر شده است
سرّ نى در نینوا مىماند اگر زینب نبود
کربلا، در کربلا مىماند اگر زینب نبود
محمّدا به که مانی؟ محمّدا به چه مانی؟
«جهان و هر چه در او هست صورتاند و تو جانی»
آسمان ابریست، آیا ماه پیدا میشود؟
ماه پنهان است، آیا گاه پیدا میشود؟
این روزها چقدر شبیه ابوذرند
با سالهای غربت مولا برادرند
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی
هشدار! گمان بینیازی نکنیم
با رنگ و درنگ، چهرهسازی نکنیم
همپای خطر همسفر زینب بود
همراز نماز سحر زینب بود