ای که چون چشمت، ستاره چشم گریانی نداشت
باغ چون تو، غنچۀ سر در گریبانی نداشت
باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
نام گرامیاش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود
بی نور خدا جهان منّور نشود
بی عطر محمّدی معطّر نشود
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
مگر اندوه شبهای علی را چاه میفهمد؟
کجا درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
چشمان جهان محو تماشایت بود
ایثار چکیدهای ز تقوایت بود
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
چون سرو همیشه راست قامت بودی
معنای شرافت و شهامت بودی
ای آنکه نور عشق و شرف در جبین توست
روشن، سرای دل ز چراغ یقین توست
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
شبنشینانِ فلک چشم ترش را دیدند
همهشب راز و نیاز سحرش را دیدند
عجب فضائل عرشی، عجب کمالی داشت
چه قدر و منزلت و جلوه جلالی داشت
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری