هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر
غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر..
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم
به باران زلال چشمهایم اقتدا کردم
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند