از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
این روزها چقدر شبیه ابوذرند
با سالهای غربت مولا برادرند
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
هشدار! گمان بینیازی نکنیم
با رنگ و درنگ، چهرهسازی نکنیم
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت