ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
هر چقدر این خاک، بارانخورده و تر میشود
بیشتر از پیشتر جانش معطر میشود
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
خدایا تویی بنده را دستگیر
بوَد بنده را از خدا، ناگزیر
خدایا جهانپادشایی تو راست
ز ما خدمت آید، خدایی تو راست
ای جهان دیده بود خویش از تو
هیچ بودی نبوده پیش از تو
ای نام تو بهترین سرآغاز
بینام تو نامه کی کنم باز؟
تویی کاوّل ز خاکم آفریدی
به فضلم زآفرینش برگزیدی
به نام آنکه هستی نام از او یافت
فلک جنبش، زمین آرام از او یافت
بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم
ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده...
ای مدنی برقع و مکی نقاب
سایهنشین چند بود آفتاب
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند
نور تو، روح مرا منزل به منزل میبرد
کشتی افتاده در گِل را به ساحل میبرد