شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
دست ابوسفیان کماکان در کمین است
اما جواب دوستان در آستین است
روزی شعر من امشب دو برابر شده است
چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
چه خوب آموختی تحت لوای مادرت باشی
تمام عمر زیر سایۀ تاج سرت باشی
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
از آنچه در دو جهان هست بیشتر دارد
فقط خداست که از کار او خبر دارد
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼﻣﯽ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
قد قامت تو کلام عاشورا بود
آمیخته با قیام عاشورا بود
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد
او ماند که در کنار زینب باشد
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
از نسل حیدری و دلاورتر از تو نیست
یعنی پس از علی، علیاکبرتر از تو نیست
از خدا آمدهام تا به خدا برگردم
پس چرا از سفر کربوبلا برگردم
اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسیر من و او به هم نیفتاده
باید که تو را حضرت منان بنویسد
در حد قلم نیست که قرآن بنویسد
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
با دستِ بسته است ولی دستبسته نیست
زینب سرش شكسته ولی سرشكسته نیست
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است